دکتر سمیه امیدواری، دکتر فاطمه فقیه خراسانی، سال ۰، شماره ۰ - ( ۷-۱۴۰۴ )
چکیده
خاک یکی از قابل دسترسترین مصالح طبیعی می باشد که به صورت بسیار ارزان در بسیاری از نقاط جهان استفاده می شود. در معماری عموما خاک به شیوه های متفاوتی در ترکیب با آب و دیگر مصالح مورد استفاده قرار میگیرد. این مصالح خاکی عموما در سه سیستم ساختمانی متفاوت از جمله سیستمهای ماسونری، سیستمهای منولوتیک و سیستمهای پرکننده عمل میکنند. یکی از سیستمهای مطرح در سازههای خاکی؛ سیستمهای منولوتیک یا یکپارچه بوده است که عناصر معماری و ملات به صورت یک کل یکپارچه عمل نموده و به هم پیوند میخورند. روش اجرایی خاک کوبیده در میان شیوه های های متفاوت خاکی به عنوان یکی از سیستم های ساختمانی منولولتیک می باشد که از طریق ریختن خاک در میان قالب های چوبی و یا فلزی و کوبیدن آنها، امکان ایجاد دیوارهای سازه ای قوی را فراهم می آورد. این روش ساخت و ساز در بسیاری از نقاط جهان و بخصوص در اروپا رواج داشته است. در فرآیند اجرای بناها با خاککوبیده یکی از مهمترین موضوعات، شناسایی و تشخیص خاک مناسب از نظر دانه بندی و رطوبت بهینه جهت کوبیدن و شکل دادن به دیوار است. اگرچه بسیاری از پژوهش ها در تلاشند که به ارائه یک نسبت و درصد مشخص از دانه بندی و رطوبت بپردازند، اما از آنجا که ماهیت مصالح خاک با دیگر مصالح نوین متفاوت بوده و خاک هر منطقه واجد ویژگی های خاص و متفاوتی میباشد لذا ارائه درصدهای مشخص و تعریف شده نمیتواند سازندگان در هر منطقه را به اجرای صحیحی از این شیوه ساختمانی راهنمایی کند و تنها مخاطبان را به یک شناخت نسبی از این ترکیبات می رساند. برای تشخیص خاک مناسب و رطوبت بهینه، آزمونهای مختلفی پیشنهاد میشود که انجام این آزمونها بر روی خاک محل میتواند سازندگان را در شناخت دقیق یاری رساند. این مقاله مبتنی بر یک پژوهش مروری است که نویسندگان میکوشند با مطالعات و تحلیلهای کتابخانهای به ارائه راهکارهای مناسب جهت تشخیص دانهبندی و رطوبت بهینه برای دیوارهای خاککوب دست یابند.
حفاظت از بافت تاریخی به روش افزودن ساختارهای جدید به آن در اکثر موارد با ارجاع به اسناد تدوینشده از سوی سازمانهای بینالمللی انجام می شود. این درحالی است که این اسناد، بیشتر اصول کلّی را مطرح کردهاند و این، راهنماهای طراحیِ ملّی و منطقهای هستند که دقیقتر و مبتنی بر شرایط، رویکردهای مطرح در اسناد بیالمللی را بسط میدهند. از این رو، بررسی آنها در کنار و به دنبال اسناد بینالمللی اهمیّت دارد؛ مطالعهای که تا به حال صورت نگرفته است. در این راستا، پژوهش حاضر، با صورتبندیِ موضع پیشنهادی در راهنماهای ملّی و منطقهای، در قالب رویکردهای طراحی، از چیستیشان می پرسد. بدین منظور، دادههای مورد نیاز با مطالعهی اسناد مرتبط گردآوری و بر اساس ساختار رویکرد در سه سطح نگرش، راهبرد و روش کدگذاری شدند. در ادامه بر مبنای مقایسهی تطبیقیِ کدهای حاصل، رویکردهای پیشنهادی توصیف شدند. نتایج حاصل نشان میدهد که در رویکرد طراحی پیشنهادی از سوی سازمانهای ملّی و منطقهای، نگرش مبنا، سندانگاری و بافتشهریانگاریِ بافت تاریخی است. متأثر از این نگرش، برای حفاظت از سندیّت بافت، اجتناب از تغییر و در عین حال برای دوام آن به عنوان بافت شهری، ایجاد تغییر ضروری است. بر این اساس، به منظور طرح توآمانشان، در سطح راهبرد به مدیریت تغییر با ارجاع به ویژگیهای بافت تاریخی توصیه شده است. بنابراین، طرحی هماهنگ با بافت تاریخی روش مطلوب است که امکان بیانهای نوآورانه در آن به شرط سازگاری و هماهنگی وجود دارد. در این میان پهار سند این موضع گیری را مشروط تعریف می کنند.
نظریه «مرگ مولف» رولان بارت خوانش جدیدی از ارتباط بین مولف و مخاطب و متن ارایه میدهد. بارت با تأکیدگذاری بر نقش مخاطب در فرآیند فهم، نقش مولف را موردبازنگری قرار داده و عدم تعین معنا را ترویج میدهد. این مقاله با روش تحلیلی و توصیفی به واکاوی نظریه رولان بارت میپردازد. این مقاله سعی مینماید تا به این سوال پاسخ دهد که ارتباط نظریه بارت با حفاظت معماری چگونه است. این مقاله ابتدا با توصیف متن محوری معماری به انطباق این نظریه با معماری پرداخته و سپس با اشاره به دو معنای مستتر داخل نظریه، مرگ مولف را تشریح نموده و از رهگذر آن به تناقضهای نظری داخل این نظریه اشارهکرده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد میتوان دو خوانش متفاوت از «مرگ مولف» بارت ارایه داد.اگر از این نظریه، «مرگ منظور» تلقی شود آنگاه قصد ستیزی و عدم تعین معنایی و نسبیت باوری منتج میشود و اگر «مرگ مفهوم» تلقی شود، آنگاه از آن قصد باوری و معنای متعین برداشت میشود.بنابراین نحوه خوانش نظریه مرگ مولف بر متن معماری بواسطه تعین کالبدی معنا،بسیار تاثیر گذار است. از سویی دیگر شمول دامنه حفاظتی معماری از عینیتگرایی و ملموس به سمت ذهنیت گرایی و ناملموس بر اهمیت نحوه برداشت نظری،تاکید میکند.حفاظت معماری با آمیختگی با دوشاخه حقیقت و معنی از متمایل شدن صرف به «مرگ منظور» و «مرگ مفهوم» جلوگیری میکند. حفاظتگر برای حفاظت معنایی معماری از تقابلهای دوتایی درون مرگ مولف جهت «احیاء مولف» و «باززنده سازی معنای» اثر یاری میگیرد.
مؤلفه های تأثیرگذار در دنیای حفاظت از میراث باید بر مبنای رویکردهای نوین مورد بازنگری مفهومی قرار گیرند؛ چرا که شواهد نشان می دهد کشورهای در حال توسعه به شدت در حال مخدوش نمودن منظر تاریخی شهرها هستند؛ البته برخی از شهرهای توسعه یافته نیز از این موضوع مستثنی نیستند. نئولیبرالیسم در نیم قرن گذشته با برافراشتن سازه هایی در حریم منظر فرهنگی هسته های تاریخی به تلاش ویرانگر خود در تخریب مناظر شهری تاریخی کوشیده است؛ لذا ضرورت دارد تا معمار – حفاظت گران با رویکرد آینده نگارانه عوامل تغییر در جوامع را بررسی کنند و در طرح های حفاظتی خود به عنوان یک متغیر مهم تاثیر گذار مَدّ نظر قرار دهند. این مقاله رویکردی مروری- مفهومی دارد و از تحلیلی کیفی بهره مند است. هدف اصلی که این مقاله به آن پرداخته، بررسی نقش نئولیبرالیسم بر وضعیت مناظر شهری تاریخی و چگونگی نقش استراتژی آینده پژوهی در مدیریت حفاظت بوده است. بر مبنای هدف، مقاله در صدد رسیدن به پاسخ این پرسش ها است: تاثیرات نئولیبرالیسم بر میراث معماری و مناظر شهری تاریخی چگونه بوده است؟ و تاثیرات ناشی از این هم نشینی در آینده با چه سازوکاری باید مدیریت گردد؟ در راستای پاسخ به پرسش های مطرح شده، مولفۀ نئولیبرالیسم به عنوان عامل تاثیر گذار بر دامنۀ چیستی حفاظت از مناظر شهرهای تاریخی، بازشناسی شده و درک جامع تری از "حفاظتِ میراث" را ایجاد نموده است. مولفۀ مذکور به طور قطع از ضروریات درک عمیق موضوع حفاظت نوین است. در زمانی که نئولیبرالیسم نگاه حفاظتی را بیش از پیش اقتصادی نموده است راه نجات از نفوذ بیشتر آن، داشتن یک استراتژی آینده پژوهانه است.